و کاری گرفته و رنگ دوستی ندارد؟ خیلی مهم است که زندگیهایمان را با کسانی که دوست داریم تقسیم کنیم. بااینکار میتوانیم خیلی بیشتر آنها را بشناسیم. با این روش آنها را به صورت افرادی مستقل از خودمان میبینیم. این کمکمان میکند آنها را نه به اجبار بلکه به اندازهای واقعی دوست داشته باشیم. کمک میکند دوستی بین خودمان ایجاد کنیم که وقتی میخواهیم حرفی به همسرمان بزنیم، کمتر انتقادی رفتار کرده و وقتی طرفمان نظر خودش را به ما میگوید، حالت دفاعی به خودمان نگیریم. همه این تلاشها، عشق را در رابطه مان تقویت کرده و جاذبه میانمان را بالا میبرد.
فرو خوردن خشم
وقتی برای مدتی طولانی با کسی باشیم، خصوصیات منفی آنها را لیست کرده و طوری ضد او میشویم که ما را نسبت به او بدگمان میکند. اگر کینه یا خشمی را در خودتان احساس میکنید، سعی کنید بفهمید. آیا به طریقی ملایم آن را بیرون می ریزید؟ کنار آمدن با مشکلات از جایگاهی عاقلانه باعث میشود حس محبت و دوست داشتنتان را از بین نبرید. شاید ارتباط و گفتگوی صادقانه سخت باشد اما کمکتان میکند همسرتان را بهتر بشناسید تااینکه بخواهید با عینک بدبینی به او نگاه کنید. وقتی عادت کنیم احساساتمان را در خودمان بریزیم و به جای مطرح کردن آنها با همسرمان، بر علیه او جبهه بگیریم، روی یخ اسکیت کرده ایم. حتی وقتی کمکم احساس نزدیکی کنیم، به محض اینکه همسرمان کاری کند که دوست نداریم، دوباره حالت انتقادی میگیریم. وقتی بتوانیم آزادانه چیزهایی که اذیتمان میکند را به همسرمان بگوییم، خیلی راحت تر میتوانیم آن مسائل را فراموش کرده و از دلمان بیرون بریزیم. هرچه توانایی خودمان برای چنین رفتاری را تقویت کنیم، احساس نزدیکی احساسی بیشتری به همسرمان خواهیم کرد. مزیت انعکاس دادن افکار و احساساتمان این است که دیگر به بدگمانی به همسرمان نگاه نمیکنیم.
وقتی نتوانیم این کار را بکنیم، ارتباط احساسی ما با او کمکم از بین رفته و تنها چیزی که برایمان باقی میماند همان پیوند خیالی است. برای برگرداندن شور و عشق به رابطه مان فقط کافی است کارهای کوچکی انجام دهیم که به همسرمان نشان دهیم برای کسی که هست دوستش داریم. اگر هر روز برای مقابله با این رفتارهای عادتی قدم برداریم، به سمت ارتباطی رضایت بخش تر و توام با دوست داشتن خواهیم رفت.
سعی کنید همواره لحن ملایم و تن صدای آرامی داشته باشید
اینکه حرف شما تأثیر خود را بر شنونده بگذارد، مستلزم بلندکردن صدا یا فریادزدن نیست؛ باید سعی کنید کلامتان محکم و باثبات باشد. آن موقع است که میتوانید بهخوبی در قلب و ذهن شنونده نفوذ کنید.
حواستان باشد در انتهای جملات وقتی خیلی مطمئن حرف نمیزنید، تن صدایتان، غیرارادی بالا نرود. باید به این موضوع دقت کنید، چون بارها برای خود من زمانیکه میخواستم جملات را با سؤالات غیرضروری آغاز کنم، این انقباض غیرارادی ماهیچهها اتفاق افتاده است.
اینکه بتوانید همواره در تمام مدت سخنرانی یا گفتوگو تن صدایتان را آرام، باثبات و پایدار نگه دارید، اجازه میدهد شنونده درک درستی از شما داشته باشد و گفتار و رفتارتان کاملا فکورانه بهنظر برسد.
تعداد کمی از افراد کتابهایی را که خریدهاند میخوانند اما تعداد بسیار
کمتری چیزی را که خواندهاند به خاطر میسپارند. فقط خوانندهی کتاب نباشید
بلکه واقعا مطالعه اش کنید.
دست کم یک ساعت در روز کتاب بخوانید.
برایان تریسی (Brian Tracy) سخنران انگیزشی میگوید: «یک ساعت مطالعهی
روزانه، در عرض سه سال شما را در هر زمینهای که فعالیت دارید، بهترین
خواهد کرد؛ در عرض پنج سال تبدیل به یک مرجع ملی خواهید شد و در عرض هفت
سال میتوانید در زمینهی کاری خود یکی از بهترین افراد در دنیا باشید.»
هر ایدهای را که به ذهنتان میرسد یادداشت کنید. هرگز خانه را بدون قلم و کاغذ ترک کنید. معمولا بهترین ایدهها در نامناسبترین شرایط به ذهن خطور میکنند؛ یادداشتشان کنید. فکر نکنید به یادتان خواهد ماند؛ نمیماند! ضمنا یادداشت کردن ایده و فکر به ذهنتان اجازه میدهد ذخیرهاش کند و ایدههای بیشتر و بهتری ارائه دهد.
– به سرمایهی مشخصی دست پیدا کنید؟ تشکیل خانواده دهید؟ زن یا مرد رویاهایتان را ملاقات کنید؟
اگر واقعا میخواهید به اهداف و خواستههایتان برسید و انها را به واقعیت تبدیل کنید، سه کار است که باید هوشیارانه و محسوس انجامشان دهید.
یک راز موفقیت در زندگی این است که اهدافتان را بنویسید. اولین کاری که صبح انجام میدهید، تعیین میکند که روزتان چگونه قرار است باشد. ذهنتان را جوری برنامهریزی کنید که از همان لحظهی بیدارشدن در شرایطی قوی و توانا باشد؛ با این روش، قطعا یک روز عالی و مفید خواهید داشت. حالا چطور میتوانید چنین شرایطی را برای خودتان ایجاد کنید؟ با نوشتن اهدافتان هر روز صبح. وقتی این کار را کردید، دور مهمترین هدفتان خط بکشید؛ هدفی که در درازمدت، بیشترین تاثیر را در زندگیتان خواهد گذاشت. حالا از خودتان بپرسید: «امروز چه کارهایی میتوانم انجام دهم که همه چیز را تغییر دهد و من را به این هدفم نزدیکتر کند؟» تمام کارها و اقداماتی را که به ذهنتان میرسد یادداشت کنید، دور دو مورد از مهمترینهایشان را خط بکشید و شروع کنید. تا زمانی که انجامشان ندادهاید متوقف نشوید.